• وبلاگ : همسايه خورشيد
  • يادداشت : اعترافات صميمانه
  • نظرات : 0 خصوصي ، 1 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    عالي بود

    منم اعتراف ميکنم بچه که بودم توو دوران دبستان يه بار که با دوستم قهر کردم برا اينکه لجشو در بيارم وقتي رفت نماز بخونه منم تند رفتم کفشاشو برداشتم انداختم توو سطل آشغال...

    بيچاره هرچي گشت پيداشون نکرد منم کلي خر کيف شدم

    آخرم با دم پايي هاي غرازه ي باباي مدرسه رفت خونشون...

    پاسخ

    معلومه خيلي به توان........شيطون بوديد....:-)))