سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























همسایه خورشید

خدای عزیزم

در پایانه ی شلوغ دنیا، بی تو خسته و سرگردانم

در این ناکجاآباد ، بدنبال بلیطی می گردم که من را به تو برساند ...

قیمتش را محبت تو درج کرده اند

نمیدانم این قلب سیاه را قابل میدانند یا نه !

خوبِ من

اشکهایم کوچکند و سیاهی هایم بزرگ

آه که در این گستره چه ناتوانم

خوبِ من

دستی برآر و قلبم را از غیر خودت بتکان؛

میدانم ، دستان مهربانت سیاه نمیشوند ،

اما قلبی را درخشان خواهی کرد

قلبی که آن را خرج رسیدن به تو خواهم کرد

وه که عطرِ دستانِ معطرت چقدر نزدیکند ،

انگار همیشه اینجا بوده اند ...


نوشته شده در یکشنبه 91/3/28ساعت 9:25 عصر توسط الیاس پاکدل نظرات ( ) |


Design By : Pichak