همسایه خورشید
با توام،با تو،خدا یک کمی معجزه کن پاکتی از کلمه جعبه ای از لبخند نامه ای هم بفرست کوچه های دل من باز خلوت شده است دوست قسمت شده است با توام،با تو، خدا این قلب حراج شده بدوید این چه رسمیست؟ به هر جا که بگردانم چشم هاله ای، از قد رعنای تو را می بینم و چه دردیست؟ که من هر قدم سوی تو می آیم چند، صد قدم دور شوی آرزویم این است که دمی دست ، دراز سوی درگاه تو بنمایم و اشک بر سر شانه ی گرمت ریزم مُردم از، این همه رویا که درونم خشکید گر چه کفر است ولی زانوانم بر خاک سر به مُهرت شد و گشتم به نماز که تو هم قبله ی حاجات منی در وجودم، دم عشق است ز تو وه چه تلخ است که باز انتظارت ز دل کوچه ی بن بست کِشم قطره ای از دل دریای امید در تنم مانده هنوز شک ندارم کاین بار سوی من می آیی نا امیدم مکن ای مظهر مهر شیشه ی پُر ز غرور و دل فاصله ها را بشکن خدایا چیزایی ازم گرفتی و چیزایی هم بهم دادی… با داده هات شکرت کردم و با گرفته هات سکوت… بعضی وقتا چیزی بهم دادی که کاش به جاش خیلی چیزا رو ازم میگرفتی… اگه میشه یه بار دفتر شعرمو کامل بخون، از اول تا آخرش صدات کردم… دیگه چیزی نمیگم، بقیشو از دلم بخون…
بارالها این تفاوتها چه بی اندازه است… چشم انسانت چه بی حد کوچک است… ارزش همنوع، بی مقدار شد… آنکه هیچش داده ای، با شکر، می خوابد هنوز… خود بدانی، ظاهرا” شکر است اما می دهد بوی خشم و نفرت و حسرت، همانا ای خدا دست مهرت را دمی هم بر سر اینان بکش یا فرود آ دردشان را لمس کن با دست خویش… من چه گویم آه دارد این نگاه… من چه نالم، ناله هاشان را ببین… بارالها این تفاوتها ز چیست؟؟؟ یارب این غمها چه بی حد، ساکت است… من چه گویم؟ من چه نالم؟ خود ببین… روی من خجلت کشید از این نگاه بی گناه… یک اگر با یک برابر بود، کُفر اینجا نبود… هر چه تبعیض است، یکجا ساده کن… بارالها این تفاوتها ز چیست… اندکی، کوتَه بیا…
وای از این بخت که بر پیکر پیشانی ماست دو قدم مانده به عشق جام تقدیر، شکست و نفسهای فرو خورده در آن نیز بریخت پای، در گِل شد و یکباره سقوط گشتم این بار به دست پنجه در خاک و تنم در پی آن یک قدم مانده هنوز کار من نیست دگر، پیمودن جان من ناز مکُن شیشه ی سرد غرورت بشکن یک قدم را تو بیا… امپراتور ژاپن و همسرش در حال ترک فرودگاه توکیو و سفر به بریتانیا برای شرکت در شصتمین سالگرد سلطنت ملکه الیزابت دوم قسمتی از مشاهده محشر/بیاد پیر غلام ابا عبداله الحسین /پدر عزیزم و مداح مخلص اهل البیت داداش خوبم همه شدن طعمه آتیش اونجا /به جز یه عده اهل دین و تقوا اوناکه بودن همه نور عینی /سینه زنا و مردم حسینی نه سینه زنهائیکه مفلس بودن /فقط اونا که خیلی مخلص بودن خلاصه نوبت به ماها که رسید /یه خورده ام دلم تو سینه لرزید یه وقت دیدم که با یه تخت روون /فرشته ها دارن میان پیشمون عقده هنوز نشسته تو گلومه /گفتم که کار ما دیگه تمومه رو گونه اشکمون میریزه نم نم / شاید که مارو ببرن جهنم تخت و آوردن پیشمون گذاشتند /فرشته ها پرده رو بر میداشتند / همه بفکر اینکه مشروط شدیم /پرده رو برداشتن و مبهوت شدیم / یکی از اون فرشته های امداد /پشت سرهم صلوات فرستاد دست روی سینه احترام میکردیم /با صلوات همه سلام میکردیم هرکه تونست بگه رو اون تخت کی بود / خودم میگم فاطمه (س) و علی (ع) بود پیچید صدای همه با زمزمه /که اومده مادرمون فاطمه (س) همه رها ز غصه و غم شدند /مامورا تا کمر همه خم شدن حضرت زهراء(س) که فداش بشم من /الهی خاک زیر پاش بشم من رو کرد به مامورا که هرچی هستند /اینا همه بچه های من هستند چیکار دارید حساب کتاب میکنید /هی ازشون سوال جواب میکنید اگر چه روسیاهن اینها همه /حساب کتابشون همه با منه اینا همه بوی گل یاس میدن / سینه زن حضرت عباس بودن بیا تو حال و روزشون را ببین /سینه های کبودشون را ببین اینا همه عاشق نور عینن /سینه زن فرزند من حسینن (ع) تو بچگی وقتی زمین میخوردند /نام علی (ع) از ته دل میبردند هیاتی ان سینه هاشون زینبی است / تمام قلب و روحشون فاطمیست کی گفته که باید برن جهنم /اینا بهشتین تو هر دو عالم غم از دل همه ما زدودند /در بهشت به روی ما گشودند کوک کن ساعت خویش! اعتباری به خروس سحری نیست دگر. دوش " می" خورده و بر خاستنش دشوار است! کوک کن ساعت خویش که موذن شب پیش , دسته گل داده به آب ودر آغوش "سحر" رفته به خواب! ودر این شهر سحر خیزی نیست و سحر نزدیک است....! خدایا جای سوره ای در قرآنت خالیست که اینگونه آغاز شود قسم به آنزمان که دلت را شکستند و جز خدایت مرهمی نداشتی شادی را هدیه کن حتی به کسانی که ان را از تو گرفتند . عشق بورز به انها که دلت را شکستند و دعا کن برای انها که نفرینت کردند
چند تا دوست برایم بفرست
قبل از این که برسم،دوستی را بردند
یک نفر گفت به من باز دیر آمده ای
یک دل قلابی
یک دل خیلی بد
چقدر می ارزد؟
من که هر جا رفتم
جار زدم
یک دل مجانی
قیمتش یک لبخند
به همین ارزانی
هیچوقت اما
هیچکس قلب مرا قرض نکرد،
هیچکس دل نخرید
با توام،باتو،خدا
بیا،این دل من،پس مال خودت
من که دیگر رفتم اما
ببر این دل را
دانشجوی کانادایی در حال کتک زدن پلیس (کبک)
خداحافظی نیکولا و کارلا از الیزه
خانواده لگویی در پارکی در شهر گوئنزبورگ آلمان
خواب روی هندوانه در بازار میوه جامو هند
شناگر معلول اسپانیایی در حال حمل پاهایش
حمام به شیوه هندی در ایستگاه قطار
کوچه ای تنگ در رام الله فلسطین
تعظیم مدیران ژاپنی در مقابل خبرنگاران
آماده سازی مجسمه مومی ملکه بریتانیا در موزه مادام توسو در لندن در آستانه جشن شصتمین سالگرد سلطنت وی
قرار دادن آخرین قطعه لگوی بلندترین برج لگویی جهان از سوی ولیعهد دانمارک در مقابل استادیوم المپیک سئول. این برج لگویی 319 متر طول دارد
نمایی زیبا از کوه فوجی در ژاپن
لباس جالب یکی از معترضان در مادرید اسپانیا
شورشیان مسلح در طرابلس لبنان در درگیری با ارتش لبنان
سیل در شهر تفلیس گرجستان
لک لک ها و فقرا در حال جستجو از زباله دانی در شهر گواهاتی هند
تهدید هم بشی با کلت طلایی بشی!
زندگی یک مرد آمریکایی با یک مار پیتون
تلف شدن دهها هزار ماهی در رودخانه ای در شهر چنگدو چین
قدم زدن یک زوج جوان اوکراینی در تونل عشق در شهر کلوان در شرق اوکراین
معترضان یمنی در شهر عدن
خواب یک ورزشکار روی سکوی توزیع مدال در سالن مسابقات قهرمانی شنا آلمان در برلین
بازار سبزی فروشان در یینچوان چین
خنک شدن یک دختر پاکستانی درون یک کانال آب در لاهور
عکس انداختن یک زن عربستانی درون یک بنای تاریخی در عربستان
بازدیدکنندگان در حال گرفتن عکس از یک غار یخی در نزدیکی شهر نینگوو چین
جشن تولد یک مادر 112 ساله چینی در استان شمالی شاندونگ با حضور اعضای پر شمار خانواده
استفاده از آی پد برای انتخاب غذای آرانگوتان باغ وحش میامی
Design By : Pichak |