همسایه خورشید
از سال 1955 ، هر ساله بهترین عکسهای خبری را انتخاب میکند. هدف این تشکیلات از این کار ترغیب کردن رعایت استانداردهای حرفهای در زمینه فتو ژورنالیسم و تشویق مبادله آزاد و بدون محدودیت اطلاعات است. هشدار : بعضی از عکس ها حاوی صحنه های دلخراش هستند. تاریخ : می 1955 همه جا ساکت بود و فهمید که در خانه خودشان نیست. شب قبل را به یاد آورد که به خواهرش “سایمون” شب بخیر گفت و با فکر امتحان فردا چراغ را خاموش کرد و اکنون در تخت دیگری در اتاق دیگری در خانه دیگری بیدار شده بود و عکسهای یک پسر بچه 11 ساله ناشناس را روی میز عسلی کنار تخت می دید. به آینه نگاه کرد و خود را بزرگسال یافت. اکنون سه سال از آن روز عجیب گذشته است و “ناومی جاکوبس” به زندگی عادی خود بازگشته است. این زن از یک شکل بسیار نادر فراموشی آسیب دیده بود که وی را 17 سال به عقب برده و عقربه های ساعت زندگی اش را بر روی سال 1992 متوقف کرده بود. افقی از احتمالات بیکران را پیش روی خود می دیدم. از اینکه مثل مایکل جی. فاکس در فیلم سفر در زمان باشم خوشحال نبودم و نمی دانستم چه کسی هستم. کاری جز گریه کردن نبود. فقط می خواستم به زندگی دختری ام بازگردم.” این آسیب با بسامد بیشتری بین افراد 56 تا 75 سال شایع است و در انگلیس از هر 100 هزار نفر 5 نفر به آن دچار می شوند. یکی از علل اصلی این نوع فراموشی، استرسهای شدید و حوادث دلخراش است. در این شرایط مغز برای دور شدن از بار سنگین موقعیت احساسی از مکانیزم دفاعی فراموشی موقت استفاده می کند و به خاطرات دورتر اعماق ذهن رجعت می کند. ناومی رانندگی، اسامی اعضای خانواده و شماره تلفن دوستی که در آن روز سال 2008 از وی کمک خواست را به یاد می آورد. این کابوس 8 هفته به طول انجامید. جاکوبز افزود: “به نظر روانکاو، من می خواستم فراموش کنم چون از زندگی ام ناراضی بودم. سرانجام شروع کردم به قبول آینده و به این ترتیب خاطراتم دوباره بازگشتند.” فضایی حدود 50 متر مربع در آسمان و در کنار دریا یا رودخانه و یا مناظر زیبای شهری، به مشتریان اجازه می دهد تا 8 ساعت در این فضای رویایی غذای مورد علاقه خود را نوش جان کنند. اصل این ایده از مردم بلژیک است که بوسیله یک جرثقیل مردم و رستوران در اوج قرار می گیرد و حالا سراسر دنیا را فرا گرفته است.(گفتنی است تنها 30 رستوران از این نوع توسط مبدع بلژیکی رستوران مورد تایید رسمی قرار گرفته است و ما بقی به صورت غیر رسمی در جهان وجود دارد) همزمان 22 مشتری می توانند سر میز شام بنشینند و غذاهای خوشمزه سفارش دهند. می توانید موسیقی دلخواه خود را نیز انتخاب کرده و به صورت زنده آنرا داشته باشید. ایده رستورانی بر فراز آسمان عمر کوتاهی دارد اما به سرعت در 50 کشور دنیا رواج پیدا کرده است. مجله فوربس نام این رستوران را بعنوان یکی از 10 رستوران شگفت انگیز و غیر عادی جهان به ثبت رسانده است. پاریس، لاس وگاس، لس انجلس، بیروت، لندن و حالا استانبول نیز دارای چنین رستورانی است. امنیت و لذت دو شعاری است که صاحبان این رستوران خطاب به مشتریان خود می دهند. شعر طنز ماه رمضان سحرگاهان به قصد روزه داری // شدم بیدار از خواب و خماری برایم سفره ای الوان گشودند // به آن هر لحظه چیزی را فزودند برنج و مرغ و سوپ وآش رشته // سُس و استیک با نان برشته خلاصه لقمه ای از هرچه دیدم // کمی از این کمی از آن چشیدم پس از آن ماست را کردم سرازیر // درون معده ام با اندکی سیر وختم حمله ام با یک دو آروغ // بشد اعلام بعداز خوردن دوغ سپس یک چای دبش قند پهلو // به من دادند با یک دانه لیمو خلاصه روزه را آغاز کردم // برای اهل خانه ناز کردم برای اینکه یابم صبر و طاقت // نمودم صبح تا شب استراحت دوپرس ِ کلّه پاچه با دو کوکا // کمی یخدر بهشت یک خورده حلوا به افطاری برایم شد فراهم // زدم تو رگ کمی از زولبیا هم وسی روزی به این منوال طی شد // نفهمیدم که کی آمد و کی شد به زحمت صبح خود را شام کردم // به خود سازی ولی اقدام کردم به شعبان من به وزن شصت بودم // به ماه روزه ده کیلو فزودم اگرچه رد شدم در این عبادت // به خود سازی ولیکن کردم عادت خدایا ای خدای مهر و ناهید // بده توش و توانی را به« جاوید» که گیرد سالیان سال روزه // اگرچه او شود از دم رفوزه اگر می خواهید زندگی تان تغییر کند باید طرز فکرتان را تغییر دهید.«همین امروز طرزتفکرتان را عوض کنید.» البته در کلام خیلی ساده است: «طرز تفکرت را عوض کن تا زندگی ات تغییر کند.» ولی چطور می توان این کار را انجام داد وقتی نمی دانیم باید چه کار کنیم؟ و مهم تر از همه اگر تغییر دادن طرزتفکر تا این حد آسان است، چرا خیلی از افراد این کار را انجام نمی دهند؟ مخصوصا اگر بتوانند با این کار موفق تر باشند و بیشتر از زندگی لذت ببرند؟ جواب این سوال ها را نمی دانیم ولی می دانیم که تغییر دادن طرز تفکر آسان نیست اما ممکن است. همه آنچه شما نیاز دارید این است که محکم و استوار این تکنیک ها را به کار ببرید؛ البته اگر از ته دل می خواهید موفق باشید. 1) همان طور فکر کنید که دوست دارید باشید. اگر در دنیای ذهنتان خود را آدم خوشحال یا موفقی ندانید که می تواند از زندگی لذت ببرد، خیلی سخت می توانید در دنیای واقعی چنین آدمی باشید. پس پیش از هر کار در رویاهایتان هم خود را فردی خوشحال، موفق و روبه رشد تصور کنید. 2) لبخند بزنید. نتایج تحقیقات نشان داده است لبخند زدن هم اثر جسمی دارد و هم اثر روانی. پس یک لبخند روی لبانتان بنشانید و در مسیر تغییر طرزتفکر قدم بگذارید. در ابتدا، این کار فقط یک عمل فیزیکی بدون روح است اما کم کم جزو صورت شما می شود. 3) خودتان را غرق مطالعه و موسیقی کنید. کتاب ها، مقاله ها و مجله هایی بخوانید که به شما کمک کنند بتوانید افکارتان را تغییر و درکتان را افزایش دهید. فیلم ببینید یا به موسیقی هایی گوش کنید که برای شما الهام بخش باشند و برای تغییر تشویقتان کنند. 4) کردارتان را تغییر دهید. وقتی کارهایتان را به همان شیوه قدیمی انجام می دهید، نمی توانید در افکارتان تغییری به وجود آورید. کارها را به شیوه ای متفاوت انجام دهید تا بتوانید متفاوت بیندیشید. 5) محیط تان را تغییر دهید. محیط اطرافتان را با توجه به طرزتفکر مورد علاقه تان بسازید. فضایی را خلق کنید که شما را به سمت تغییر سوق دهد. یک گلدان به اتاقتان اضافه کنید، رنگ دیوارها را تغییر دهید، یک کتابخانه یا میز کوچک برای خودتان بخرید. 6) از موفق ها تقلید کنید. از تجربه و نظرهای کسانی که عاشق طرزتفکرشان هستید و آرزو دارید مثل آنها باشید، استفاده کنید. اگر زنده هستند که این کار بسیار ساده است و اگر در قید حیات نیستند می توانید از آثارشان بهره بگیرید. 7) به دیگران کمک کنید (و به خودتان هم) یکی از سریع ترین راه هایی که می تواند طرزتفکر شما را عوض کند، این است که به دیگران توجه و به آنها کمک کنید. مواظب باشید از آن طرف بام نیفتید یعنی نه غرق در خودتان شوید و نه شیفته و دلباخته دیگران. 8) کمی از دوستانتان کمک بگیرید. دیگران را از تصمیمتان باخبر کنید و از آنها کمک بخواهید و نظراتشان را بشنوید. هر چقدر کمک دیگران را بیشتر احساس کنید، بیشتر به موفقیت نزدیک می شوید. 9) حرفه ای شوید. اگر دلتان می خواهد به فردی بزرگ تبدیل شوید به مشاوره و نصیحت افراد بزرگ گوش دهید. انسان های حرفه ای در مدت زمان کوتاهی می توانند بهترین راه حل ها و نظرات و عقاید جدید را در اختیار شما بگذارند. البته به شرطی که واقعا در کار خود خبره باشند و فقط اسم و رسم بی پایه و پنهان به هم نزده باشند. 10) صبور باشید. آگاه باشید که بیشترین تغییرات در مدت زمانی طولانی و به آرامی صورت می گیرند به شرط اینکه تکرار شوند. پس اگر فورا در مسیر موفقیت نتیجه نگرفتید، تعجب نکنید و مهم تر اینکه تسلیم نشوید. کارتان را ادامه دهید و مطمئن باشید جواب می گیرید. ? چطور راه تغییر را ادامه دهیم؟ گاهی بعد از اینکه نگرش مان را تغییر دادیم و به سوی هدفی تازه رفتیم، نمی دانیم چگونه باید راهمان را بدون خستگی و درنگ ادامه دهیم؟ این نکته ها دست شما را برای طی بقیه مسیر تغییر می گیرد. 1) با واقعیت روبرو شوید. ممکن است مانعی که در مسیر رسیدن به هدف از سرعت شما می کاهد، خودتان باشید. وقتی در راه رسیدن به هدفتان به مشکل هایی برمی خورید، اول از همه به دقت بررسی کنید آیا منشاء مشکل خودتان هستید یا خیر؟ 2) شما هرکاری که بخواهید، می توانید انجام دهید اگرچه شاید نتوانید همه کارهایی را که دوست دارید، انجام دهید. بیشتر اوقات برای رسیدن به هدف چند کار را با هم انجام می دهید ولی حتی با وجود تلاش زیاد، در آخر به کمترین نتیجه می رسید. باید بدانید توجه و تمرکز روی 1 یا حداکثر 2 پروژه در یک زمان، شانس شما را برای رسیدن به نتیجه مطلوب افزایش خواهد داد. 3) برای اینکه تصویر واضحی از نتیجه کار داشته باشید، تمرکز کنید. اول اینکه روی پروژه هایی که برعهده گرفته اید، کاملا تمرکز داشته باشید تا بتوانید تشخیص دهید واقعا چه کارهایی باید انجام گیرد. برنامه ای گام به گام برای کارهایی که باید در زمان های مشخص انجام دهید، بنویسید. 4) آنچه روی کاغذ است، برنامه است و آنچه در ذهن شماست، خیال! بیشتر افراد علاقه ای به نوشتن برنامه هایشان روی کاغذ ندارند. نوشتن برنامه روی کاغذ اولین قدم برای حرکت رو به جلوست. خیلی ها بدون برنامه پروژه هایشان را شروع می کنند ولی خیلی زود گیج می شوند زیرا مشکلات فرعی زیادی سر راهشان به وجود می آید. 5) حرکت، به این معنی نیست که پیشرفت کرده اید. بعضی از افراد با اینکه به سختی کار می کنند، به هدفشان نزدیک تر نمی شوند. این یکی از نتایج بی برنامگی است. برای پیشروی باید فعالیت های مناسبی در زمان های مناسب انجام دهید. 6) انتخاب نکردن، یک انتخاب است. زیاد فکرکردن درباره آنچه انتخاب می کنیم، مانع دیگری است که ما خودمان سر راهمان قرار می دهیم و باعث رکودمان می شود. «من می توانم A، B یا C را انجام دهم ولی بهتر است بیشتر فکر کنم» و شروع می کنیم به ارزیابی کردن... ولی در واقع هیچ وقت نمی توانیم تصمیم بگیریم و کاری که انجام می دهیم، در حقیقت تصمیم می گیریم هیچ کاری نکنیم؟ ولی اگر کاری نکنید به چیزی نمی رسید. 7) روی آنچه به نتیجه می رسد، تمرکز کنید. خیلی از افراد در پیداکردن راه هایی که به نتیجه نمی رسند، استادند و به همین دلیل هیچ تلاشی هم نمی کنند. انرژی منفی را در خود انباشته نکنید. انرژی های مثبتتان را افزایش دهید و روی چیزهایی تمرکز کنید که به درد شما می خورند و به نتیجه می رسند. 8) اگر اقدامی به نتیجه نمی رسد، متوقفش کنید. یک اقدام احمقانه: «کاری را بارها و بارها با یک شیوه انجام دهید و انتظار داشته باشید که به نتیجه ای متفاوت برسید.» خیلی ها به دلیل غرور، لجاجت یا تعصب، شیوه ای را تکرار می کنند که به نتیجه نمی رسد. شعاری جدید برای خود انتخاب کنید و دیگر کارتان را به شیوه قبلی انجام ندهید. وقتی روش هایی موثر نیستند انجام دادنشان را متوقف کنید. 9) وقتی نمی دانید، کمک بخواهید. ما نمی توانیم همه چیز را بدانیم. نمی توانیم همه مشکلات را حل کنیم. وقتی به مشکلی برمی خورید، از دیگران کمک بخواهید. از یک تاجر، مشاور، وکیل یا مربی مشاوره بگیرید. 10) اگر کاری شما را خوشحال نمی کند، انجامش ندهید. برای اینکه به هدفتان برسید، باید سختی هایی را بپذیرید و ممکن است هر لحظه نتوانید از کارتان لذت ببرید ولی در کل باید کارتان را دوست داشته و از انجام آن خوشحال باشید. در غیر این صورت اهدافتان را ارزیابی و راهی را پیدا کنید که از پیمودن آن لذت ببرید. ساحل «ماهو» که در «سنت مارتین» هلند واقع است، خطرناکترین ساحل دنیاست. ساحلی که نه به خاطر زیبایی ساحلی بلکه به دلیل واقع شدنش در کنار فرودگاه بینالمللی پرنسس جولیانا در بین توریستها بسیار معروف شده است. پلی مشهور به نام " ایزنر اشتیگ " بر رودخانه ی ماین در شهر فرانکفورت موقعیت دارد که پاتوق دلداده ها و انبوهی از توریست هاست. دلداده ها و زوج ها ی عاشق این قفل ها را بر روی این پل می زنند تا عشقشان را برای همیشه پایدار کنند. دلداده ها که از شهر های مختلف دنیا به فرانکفورت آلمان می آیند نام ها و تاریخ دلدادگیشان را بر این قفلها حک می کنند و قفل را مشترکا به این پل می زنند و کلیدش را به دریا می اندازند. اولین بار مردم شهر کلن بر پلی بر روی رودخانه رین این کار را در انجام دادند. دلداده ها که از شهر های مختلف دنیا به فرانکفورت آلمان می آیند نام ها و تاریخ دلدادگیشان را قفل هایی حک می کنند و قفل را به این پل می زنند و کلیدش را به رودخانه می اندازند. اولین بار مردم شهر کلن به نرده های پلی بر روی رودخانه رین قفل هایی به نشانه دلدادگی شان زدند. در اوایل شهرداری فرانکفورت با این رسم به خاطر ایمنی پل مخالفت کرد اما دلداده های عاشق پیروز شدند و شهرداری فرانکفورت تصمیم گرفت این پل را که بیشتر از صد سال قدامت دارد ، دوباره سازی و قوی تر کند، چرا که به گفته ی مهندسان هر قفل که بر این پل زده میشود از خود وزن معینی دارد و در دراز مدت افزایش قفل ها میتواند وزن پل را بالا برده و ان را با خطر مواجه کند. این قفل ها به عنوان یک جذ به ی توریستی نظر هر توریست را که به شهر فرانکفورت وارد می شود و از این پل می گذرد را به خود جلب می کند و حتی برخی از آنان برای ساعت ها به خواندن متن قفل ها مشغول میشوند و یا با انها عکس یادگاری می اندازند. حتی برخی از آنان برای ساعت ها به خواندن متن قفل ها مشغول میشوند و یا با انها عکس یادگاری می اندازند. علاوه بر تاریخ دلداده های عاشق و نامهای انان زوج هایی که سالها پیش نیز ازدواج کرده اند اسم و تاریخ ازدواجشان را بر یک قفل حک میکنند و در روز تجلیل سالروز عروسی شان ان را برای پایداری زندگی مشترک به پل می زنند. برخی از دلداده هایی که قهر کرده اند نیز بر قفل های آهنینی پیامشان را حک می کنند و آن را به پل زده و به خاطر اثبات دوستی به طرفشان نشان می دهند.
در واقع World Press Photo بزرگترین و با اعتبارترین رقابت عکس خبری را در سطح جهان اداره میکند. در این پست به معرفی بهترین عکسهای خبری نیم قرن اخیر که از سوی این سازمان انتخاب شده است ، میپردازم.البته این عکسها مربوط به سالهای 1955 میلادی تا سال 2006 میباشد.
مرور این عکسها، متأسفانه چهره زشت و آمیخته با فقر و جهل و غرور و تعصب دنیا را پدیدار میکند.
محل : چچن
عکاس : Lucian Perkins / The Washington Post
توضیح : پسر جوان در حال انتقال به اردوگاه آوارگان در جریان مناقشه بین نیروهای جداییطلب چچن و ارتش روسیه.
محل : دانمارک
عکاس : Mogens von Haven
توضیح : یک شرکتکننده در مسابقه موتورسواری، افتاده است.
محل : آلمان غربی
عکاس : Pirath Helmut
توضیح : یک سرباز آلمانی بعد از طی دوره اسارت در روسیه به میهنش بازگشته و با دختر 12 سالهاش که از یک سالگی او را ندیده، ملاقات میکند.
محل : شارلوت، کارولینای شمالی
عکاس : Douglas Martin / AP
توضیح : دروتی کانتس، یکی از نخستین دانشآموزان سیاهپوستی است که توانسته وارد دبیرستانهایی شود که پیش از آن صرفا سفیدپوستان را پذیرش میکرد. عکسالعملهای سفیدپوستان باعث شد که والدین دروتی تنها بعد از 4 روز وی را از دبیرستان خارج کنند.
محل : پراگ، چکاسلواکی
عکاس : Stanislav Tereba / Vecemik Praha
توضیح : مسابقه فوتبال بین پراگ و براتیسلاوا
محل : توکیو، ژاپن
عکاس : Yasushi Nagao / Mainichi Shimbun
توضیح : یک دانشجوی جناح راست، رهبر سوسیالیستها Inejiro Asanuma را ترور میکند.
محل : ونزوئلا
عکاس : Hector Rondon Lovera / Diario La Republica
توضیح : سربازی که مورد اصابت گلوله یک تکتیرانداز قرار گرفته در آغوش یک افسر نیروی دریایی. عکاس این عکس را در حالت درازکش برای پرهیز از اصابت گلوله تکتیرانداز به خودش گرفته است.
محل : سایگون، ویتنام جنوبی
عکاس : Malcolm W. Browne / AP
توضیح : یک بودائی در اعتراض به آزار و اذیت پیروان مذاهب به وسیله دولت ویتنام جنوبی خودسوزی کرده است. این عکس تأثیرگذار باعث شد، رئیس جمهور کندی حمایت از دولت ویتنام جنوبی را متوقف کند.
محل : قبرس
عکاس : Donald McCullin / for The Observer, Quick, Life, Great Britain
توضیح : یک زن ترک به عزای شوهرش که در جنگ داخلی بین ترکها و یونانیها در جزیره قبرس کشته شده، نشسته است.
محل : ویتنام جنوبی
عکاس : Kyoichi Sawada / United Press International
توضیح : یک مادر و فرزندانش برای فرار از بمباران آمریکاییها از عرض رودخانه عبور میکنند.
تاریخ : 24 فوریه 1966
محل : ویتنام جنوبی
عکاس : Kyoichi Sawada / United Press International
توضیح : سربازان آمریکایی جسد یک ویتکنگ را روی زمین میکشند. عکاس ژاپنی این عکس، در سال 1970 در مأموریتی در کلمبیا کشته شد.
محل : ویتنام جنوبی
عکاس : Co Rentmeester / Life
توضیح : فرمانده یک تانک M48 آمریکایی، عکاس هلندی این عکس را در حالی که روی کف داغ تانک خوابیده بود، گرفت. وی تنها عکاس هلندی بود که برنده بهترین عکس خبری سال شد.
محل : سایگون، ویتنام جنوبی
عکاس : Eddie Adams / AP
توضیح : پلیس ملی ویتنام جنوبی Nguyen Ngoc Loan ، یک ویت کنگ را اعدام می کند.
محل : لاندوندری، ایرلند شمالی
عکاس : Hanns-Jorg Anders / Stern
توضیح : یک کاتولیک جوان در زمان درگیری با نیروهای بریتانیایی. عکاس آلمانی این عکس، هانس جورج آندرس، بعد از یک شب درگیری خیابانی در ایرلند و در شرایطی که پلیس گاز اشک آور شلیک کرده بود، پسر جوانی را دید که ماسک ضد گاز بر سر داشت و روبروی دیواری ایستاده که روی آن نوشته شده :”ما صلح میخواهیم” ، قبل از اینکه گاز اشکآور خود عکاس را درگیر کند ، وی فرصت پیدا کرد ، دو عکس از این پسر بگیرد.
محل : آلمان غربی
عکاس : Wolfgang Peter Geller
توضیح : تیراندازی بین پلیس و دزدان بانک
محل : ویتنام جنوبی
عکاس : Nick-Ut Huynh Hong / AP
توضیح : عکاس این عکس، به خوبی آن روز را به یاد میآورد، نیروهای ویتنام جنوبی منطقهای را با ناپالم بمباران کردند، دختر ویتنامی در حالی که فریاد میزِد :”بسیار گرم است”، لباسهای در حال سوختنش را درآورد و بعد آب قمقمهاش را روی خود ریخت، عکاس با دیدن کودکان در حال فرار آنها را سوار اتوموبیلش کرد و به بیمارستان مجاور برد.
محل : سانتیاگو، شیلی
عکاس : Anonymous / New York Times
توضیح : سالوادور آلنده، رئیس جمهور شیلی لحظاتی قبل از مرگ در جریان کودتای پینوشه، عکاس این عکس ناشناس است و نیویورک تایمز این عکس را از منبعی که بر ناشناس ماندنش اصرار داشت، به دست آورد.
محل : نیجر
عکاس : Ovie Carter / Chicago Tribune
توضیح : یک قربانی خشکسالی
محل : بوستون، آمریکا
عکاس : Stanley Forman / Boston Herald
توضیح : یک زن و یک دختر خودشان را از یک ساختمان در حال اشتعال به پایین پرت میکنند.
محل : بیروت، لبنان
عکاس : Francoise Demulder / Gamma
توضیح : آوارگان فلسطینی. عکاس این عکس Françoise Demulder نخستین زنی است که توانست جایزه “بهترین عکس خبری سال” را تصاحب کند. وی در شرایطی برنده شد که این جایزه بیستمین سالگرد خود را تجربه میکرد.
محل : آفریقای جنوبی
عکاس : Lesley Hammond / The Argus
توضیح : پلس در خارج کیپ تاون به سوی شرکتکنندگان در یک تظاهرات نشسته که برای اعتراض به ویرانی خانههایشان تجمع کرده بودند، گاز اشکآور شلیک میکند.
محل : توکیو، ژاپن
عکاس : Sadayuki Mikami / AP
توضیح : تظاهراتی علیه ساخت یک فرودگاه در ژاپن
محل : تایلند
عکاس : David Burnett / Contact Press Images
توضیح : اردوگاه آوارگان ، یک زن کامبوجی در حالی که فرزندش را در آغوش گرفته است، منتظر توزیع غذا است
محل : اوگاندا
عکاس : Mike Wells, Great Britain
توضیح : یک پسر دچار سوء تغذییه شدید. عکاس این عکس وقتی که فهمید همان مؤسسهای که از انتشار این عکس به مدت 5 ماه خودداری کرده است، عکس را وارد رقابت عکاسی کرده، بسیار ناراحت شد. وقتی عکس برنده جایزه “بهترین عکس خبری سال” شد، عکاس بسیار برآشفت، چون مخالف برنده شدن در رقابتهای عکاسی از راه انتشار عکس افراد گرسنه و در حال مرگ بود.
محل : مادرید، اسپانیا
عکاس : Manuel Perez Barriopedro / EFE
توضیح : پلیس نظامی، پارلمان اسپانیا را تصرف کرده است. عکاس از بیم توقیف عکسها ، نگاتیوها را در کفشش قرار داد.
محل : بیروت، لبنان
عکاس : Robin Moyer / Black Star for Time Magazine
توضیح : کشتار فلسطینیهای اردوگاه آوارگان به وسیله فالانژهای مسیحی. در حالی که سربازان اسرائیلی مشغول تعریف کردن لطیفه برای هم بودند، عکاس این عکس برای ساعتها از جسدهای سوخته عکس میگرفت.
محل : شرق ترکیه
عکاس : Mustafa Bozdemir / Hurriyet Gazetesi
توضیح : بعد از یک زلزله، زنی جسد 5 فرزندش را پیدا کرده است.
محل : بوپال، هند
عکاس : Pablo Bartholomew / Gamma
توضیح : جسد کودکی که بعد از نشت گاز سمی از یک کارخانه صنعتی فوت کرده. این عکس، نماد حرص و آز جهان صنعتی شد.
محل : کلمبیا
عکاس : Frank Fournier / Contact Press Images
توضیح : یک دختر 12 ساله بعد از وقوع آشتشفشان در میان خار و خاشاک به دام افتاده است، بعد از 60 ساعت وی هوشیاری خود را از دست داد و فوت کرد.
محل : سانفرانسیسکو، آمریکا
عکاس : Alon Reininger / Contact Press Images
توضیح : ضایعات پوستی یک مبتلا به ایدز. این ضایعات پوستی نشان دهنده کاپوسی سارکوما هستند. در شرایطی که مجلات چندان تمایل نداشتند به اپیدمی ایدز بپردازند، عکاس این عکس با انتشار این عکس، بار دیگر باعث مطرح شدن نام این بیماری در جامعه شد.
محل : کره جنوبی
عکاس : Anthony Suau / Black Star
توضیح : تقابل مادری با پلیش ضد شورش بعد از دستگیری پسرش. این عکس در جریان تظاهراتی که برای اعتراض به تقلب در انتخابات برگزار شده بود ، گرفته شد.
محل : شوروی
عکاس : David Turnley / Black Star / Detroit Free Press
توضیح : زلزله ارمنستان
محل : بیجینگ، چین
عکاس : Charlie Cole / Newsweek
توضیح : یکی از مشهورترین عکس های جهان. مرد تانکها یا شورشی ناشناس، لقبی است که رسانهها به یک فرد ناشناس چینی دادهاند که در جریان اعتراضات 1989 میدان تیانانمن با ایستادن در جلوی ستونی از تانکهای ضدشورش تی 59 چینی، جلوی پیشروی آنها را گرفت.
عکس او یک روز بعد از سرکوب خشونتآمیز گردهمایی دانشجویان چینی گرفته شد. این فرد ناشناس که کیسههای پلاستیک در دست داشت و در حال عبور از خیابان بود یکباره جلوی صف تانکها ایستاد و مانع پیشروی آنها شد. با تغییر مسیر تانکها او نیز جای خود را عوض کرد و پس از سد راه تانکها از تانک اولی بالا رفت و چیزهایی را به سرنشینان آنها فریاد زد.
اطلاعات کمی در مورد این مرد در دست است. کمی پس از رویداد، روزنامه? ساندی از زردنامههای بریتانیایی این مرد را یک دانشجوی 19 ساله به نام وانگ وِیلین معرفی کرد اما صحت این ادعا اثبات نشده است. از آن زمان شایعههای زیادی در مورد این فرد و احوال او سر بر آورده است ولی برای هیچیک مدرک کافی ارائه نشده است.
محل : کوزوو، یوگسلاوی
عکاس : Georges Merillon / Gamma
توضیح : عزاداری برای مردی که در جریان تظاهرات برای اعتراض به لغو خودمختاری کوزوو کشته شده است.
محل : عراق
عکاس : David Turnley / Black Star / Detroit Free Press
توضیح : گروهبان آمریکایی به خاطر مرگ یک سرباز در آخرین روز جنگ که ظاهرا بهترین دوستش بوده و اشتباها مورد هدف خودی قرار گرفته است، میگرید.
محل : باردرا، سومالی
عکاس : James Nachtwey / Magnum Photos
توضیح : مادری فرزندش را آماده خاکسپاری میکند. کودک به خاطر قحطی فوت کرده است.
محل : منطقه فلسطینیان، غزه
عکاس : Larry Towell / Magnum Photos
توضیح : فلسطینیان بچه های خود را با اسلحه پرورش می دهند، تا در مقابل سربازهای اسرائیلی بایستند.
محل : رواندا
عکاس : James Nachtwey / Magnum Photos for Time magazine
توضیح : چهره مردی از قبیله هوتو که از سوی همِقبیلهایهایش به خاطر ظن به همکاری با قوم توتسی شکنجه شده است.
محل : کویتو، آنگولا
عکاس : Francesco Zizola / Agenzia Contrasto
توضیح : قربانیان آتش سوزی در کویتو ناشی از جنگ داخلی
محل : الجزیره، الجزایر
عکاس : Hocine / AFP
توضیح : یک زن در خارج بیمارستانی که مجروحان و کشتهشدگان قتل عام بنتالله به آن منتقل میشوند، در حال شیون است.
محل : کوزوو، یوگسلاوی
عکاس : Dayna Smith / The Washington Post
توضیح : بیوه یک سرباز ارتش آزادیبخش کوزوو در مراسم تشییع جنازه شوهرش
صبح یک روز سال 2008 “ناومی جاکوبس” از خواب بیدار شد و آماده رفتن به مدرسه شد اما از طبقه پایین همانند همیشه عطر خوش صبحانه را احساس نکرد.
"صبا" دیگر نمی وزد، دیگر با شادیهای کودکانه اش خنکای نسیمی نیست که روح پدر و مادرش را جلا ببخشد، او امروز روی تخت خوابیده و خیره به روبه رویش می نگرد، برای صبا خیلی زود است که در کودکی تخت نشین بیماری شود، خیلی زود است...
سال 86 برای پدرو مادر صبا فروزنده کودک شیرازی تداعی کننده روزهایی است که از آن به بعد دخترشان دیگر شادیهای کودکانه اش را با پدر و مادرش قسمت نکرد.
روزهایی که دخترشان با پای خود به بیمارستان رفت هرچند در اواسط کار حالش رو به بهبود رفت و پدر و مادرش شادان از اینکه دخترشان سلامتی اش را دوباره باز یافته اما ناگهان همه چیز خراب شد. سقف خوش آرزوهای آنها فرو ریخت و دخترشان دیگر نخندید و با خوش زبانیهایش دل پدر و مادرش را شاد نکرد.
پدرش می گوید صبا با پای خود به بیمارستان رفت به گونه ای دیگر به خانه بازگشت.
قرار بود بعد از ظهر به خانه صبا بروم و با او و پدر و مادرش ملاقات کنم، خانه شان نزدیک پلیس راه شیراز- بوشهر بود. نزدیکیهای خانه که شدم پدر صبا به استقبالم آمد. در راه گفت که چگونه در این خانه استیجاری با هزار سختی زندگی می کند و به خاطر صبا تمام داراییهایش را فروخته و اکنون به سختی اجاره بها که هیچ هزینه های زندگی را می پردازد.
به خانه اش که گام گذاشتم اولین چیزی که چشم را به دردآورد صبا بود که در تختی در پذیرایی خانه خوابیده و به رو به رویش خیره شده است.
به نزدیک تختش که رفتم نمی دانستم متوجه حضورم هست یا نه اما گویا متوجه شد که پدر و مادرش مهمان دارند. مادرش گفت: "صبا مهمان داریم، خوشحالی که برایمان مهمان آمده؟"، مادرش گفت: صبا جان اگر خوشحالی پلکهایت را ببند و باز کن و صبا خوشحال بود که برایشان مهمان آمده است.
دختر بچه ای که این روزها باید وارد کلاس چهار دبستان میشد امروز بر روی تختی در گوشه ای خانه روی دیگر زندگی را می چشد.
برای پدر و مادرش سخت تر از این نیست که حتی در خانه نمی توانند یک دل سیر گریه کنند، دکتر صبا به آنها گفته او تا حدودی متوجه اطراف هست به همین خاطر نباید فضای ناراحتی در خانه داشته باشید.
پدرش از روزهای سخت و عذاب آوری می گوید که دخترشان در حال بهبود بود اما صبا به ناگهان غروب کرد و دیگر نخندید.
از روزهایی می گوید که برای هزینه های صبا کلیه اش را فروخت و دیگر نمی دانند باید چه را بفروشند تا خرج میلیونی درمان صبا را تامین کنند.
صبای به پدر فقط خیره می شود و انگار دارد به روزهایی فکر می کند که قرار بود به دبستان برود، دوست پیدا کند و طعم زندگی را بچشد.
پدر صبا ماجرای دخترش را اینگونه تعریف می کند: صبا در مهرماه 86 با شور و شوق فراوان راهی مدرسه شد و دوره پیش دبستانی را آغاز کرد بعد از گذشت مدتی از حدود بهمن ماه سال 1386 سردردهای او شروع شد و ما درمان او را شروع کردیم که با تشخیص اشتباه پزشک که می گفت سینوزیت است زمانی از دست رفت چون سردردها ادامه داشت و کم کم انحراف چشم هم اضافه شد بیشتر پیگیر شدیم تا اینکه در تاریخ 6/11/86متوجه بیماری فرزندمان شدیم که به گفته پزشک او دچار تومور مخچه بود و فشار مغز وی بالا بود و باید سریعا عمل می شد.
وی ادامه می دهد: در تاریخ 9/11/86 به خاطر کنترل فشار مغز تحت عمل جراحی قرار گرفت و شانت مغزی برای او گذاشته شد و در تاریخ 13/11/86 عمل تومور صورت گرفت که دکتر جراح خیلی راضی بود و می گفت مابقی تومور هم با رادیوتراپی از بین خواهد رفت، بعد از چند روز صبا مرخص شد و حال جسمانی او کاملا خوب بود. بعد از چند روز با تشخیص پزشک که می گفت شانت در جای بدی قرار دارد باز او بستری شد و در تاریخ 27/11/86 تحت عمل شانت قرار گرفت و بعد از عمل دکتر جراح با دیدن سی تی اسکن عنوان کرد که باز هم جای شانت خوب نیست و در تاریخ 28/11/86 برای بار چهارم راهی اتاق عمل گشت و بعد از چند روز از بیمارستان مرخص شد ولی باز هم دکتر از جای شانت راضی نبود و بعد از بهبود بخیه ها مراحل رادیوتراپی آغاز شد که 33 جلسه به طول انجامید و بعد از انجام ام ار آی دکتر بسیار از وضعیت صبا راضی بود چون جلوی پیشرفت باقیمانده تومور گرفته شده بود.
پدر صبا ادامه می دهد: بعد از آن وارد مرحله شیمی درمانی شدیم که دو جلسه برای او در نظر گرفته شد و نمونه مغز استخوان هم از او گرفته شد که دکتر مربوطه با خوشحالی گفت خیلی رضایتبخش است که تومور به مغز استخوان سرایت نکرده و در تاریخ 1/2/87 اولین مرحله شیمی درمانی و 1/3/87 مرحله دوم شیمی درمانی صبا بود بعد از گذشت چند روز شانت صبا از کار افتاد و او پر خواب شد که به تاکید خودشان که گفته بودند در صورت بروز پرخوابی اورا به بیمارستان برسانید ما هم این کار را انجام دادیم و بعد از 24 ساعت که در اورژانس بستری بود و چند آزمایش از وی گرفته شد او را مرخص کردند و به ما اعلام کردند که گفتند مشکلی نیست.
پدر صبا می گوید: بعد از چند روز که حال صبا بدتر شد دوباره او را به بیمارستان بردیم که متاسفانه ایام تعطیل بود و پزشکان حضور نداشتند و فقط چند رزیدنت کشیک بود، بعد از بستری صبا و تشخیص اینکه ایراد شانت از ناحیه شکم است او را راهی اتاق عمل کردند و از ناحیه شکم او را مورد جراحی قرار دادند که متاسفانه مشکل که رفع نشد هیچ دل درد هم اضافه شد و بعد از چند عمل بی جهت او را با وجود داشتن دل درد ترخیص کردند که فردای آن روز باز حالش بد شد و او را به بیمارستان انتقال دادیم و صبا دوباره بستری شد و تحت عمل جراحی قرار گرفت و باز مشکل رفع نشد ودر این مدت دچار مننژیت نیز شد و حتی دراین مدت به ما پیشنهاد می شد که صبا را تحت اختیار علم قرار دهیم و بعد از حدودا انجام 11 عمل از ابتدای مریضی تا این مرحله توسط رزیدنتها بر روی صبا پزشک مربوطه از سفر خارج از کشور برگشت و عمل جدیدی بر روی صبا انجام داد که موفقیت آمیز بود و تمام علائم حیاتی صبا و ارتباط او با محیط واطرافیان برقرار شد.
قرار شد در عرض چند روز مرخص شود و بسی جای تعجب بود که در عرض این 40 روز که صبا در ای سی یو بود با وجودی که کودکی بیش نبود ولی دچار زخم بستر و له کردگی شدید در ناحیه پاها شد و با توجه به اینکه صبا طی عملهایی که توسط رزیدنتها صورت گرفته بود اسپیره شده بود او را تراکستومی کردند که بر خلاف مقررات رزیدنت سال اول یعنی همان رزیدنتی که به ما پیشنهاد داده بود که او را تحت اختیار علم قرار دهیم انجام داد ولی با این وجود باز هم وضعیت صبا نرمال بود و با محیط اطراف ارتباط برقرار می کرد و پزشک مربوطه نیز راضی بود و می گفت تا چند روز آینده مرخص می شود.
پدر صبا ادامه داد: ولی متاسفانه در تاریخ 20/4/87 زمانی که پرستار داشت گاز زیر تراک را تعویض می کرد تراک از جای خود بالاتر آمد و صبا شروع به نا آرامی می کند و مادر صبا که در آن لحظه بر بالینش بوده هر کاری می کند نمی تواند او را آرام کند و بعد از آن نیز وقتی پرستار به اتاق مراجعه می کند از مادر صبا می خواهد که اتاق را ترک کند و مادر صبا علی رغم که نگران دلبندش بوده با بی میلی ای سی یو را ترک می کند در حالی که صبا برگشته بود و همین طور مظلومانه نگاهش می کرده و گریه می کرده و متاسفانه پرستار نیز توجه ای به بررسی دلیل نا آرامی صبا نشان نمی دهد زیرا که در حال انجام کارها برای تعویض شیفت کاری بود. مادر صبا نیز معتقد است ناآرامی صبا در آن لحظه به خاطر مشکل تراک او باشد چون بعد از تعویض گاز زیر آن تراک بالاتر آمد و صبا ناآرام شد.
پدر صبا ادامه می دهد: در ساعت حدودا 20/7 دقیقه صبح توسط یکی از دوستانمان که در ای سی یو بود به ما خبر داده شد که سریعا به درب ای سی یو بروم چون حال صبا بد شده وقتی به درب ای سی یو رفتم و درب برایم باز شد سریعا با وجود ممانعت به داخل رفتیم و با جسم کبود و متورم و بی جان دخترم مواجه شدیم که وقتی علت را جویا شدیم به ما گفتند تراکستومی صبا جابه جا شده و ما نتوانستیم آن را جا بگذاریم و رزیدنتها هم سر جلسه امتحان بودند و "گلدن تایم" را از دست داده ایم وصبا مدت زیادی حدود 20 دقیقه بدون اکسیژن بوده و با وجودی که این طفل معصوم زمان زیادی بدون اکسیژن بوده و کادر درمان نیز این موضوع را می دانستند که طی این زمان صدمات شدیدی به این طفل معصوم وارد شده ولی پنج بار او را شوک میدهند که قلب صبا کار کرد اما مغزش خواب رفت و در حالت کما قرار گرفت.
وی ادامه داد: زمانی که بنده با وجود ممانعت به داخل ای سی یو رفتم صبا مثل بادبادک دچار تورم بود و کبود شده بود و عکسی حدود سه الی چهار ساعت بعد از صبا گرفتم که به خوبی این موضوع در آن مشهود است. بعد از گذشت یکروز صبا از کما خارج شد و ضریب هوشش از سه به پنج رسید و دستگاه کمک تنفسی را از او باز کردند و خودش تنفس بدون کمک دستگاه داشت و پس از حدود 10 روز نیز او را که در حالت زندگی نباتی بود از بیمارستان مرخص کردند و به خانه آوردیم و تا به حال از او در خانه به صورت 24 ساعته نگهداری می کنیم که خدا را شکر پس از گذشت دو سال و دو ماه از این موضوع به لطف خالق یکتا بنا به تایید پزشک صبا از زندگی نباتی خارج شده و امید به بهبودش است.
وی عنوان کرد: از کادر درمان نیز شکایت کرده ایم ولی تاکنون جواب قانع کننده ای دریافت نکرده ایم و به خیلی از مقامات نیز نامه نگاری در مورد وضعیتمان داشته ایم ولی توجه ای نمی شود.
پدر صبا بیان کرد: با توجه به هزینه های سر سام آور نگهداری در تاریخ 21/2/89 مجبور به فروش کلیه ام شدم و مبالغ زیادی نیز طی این مدت مقروض شده ایم و در مورد شکایتمان نیز اصلا توجه ای به صحبت ما که می گوییم چرا فرزندمان که دارای علائم نرمال بوده در عرض 40 دقیقه از ضریب هوش 10 به سه رسیده و به کما رفته نمی کنند و فقط می گویند قصوری نشده و توضیح واضح در مورد دلیل ایست قلبی و جابجایی تراکستومی، نبود پزشک در آن وقت، پنهان کردن مننژیت از ما و... نمی دهند و در عوض با ایجاد حاشیه بنده را متهم به اخاذی از مردم و قصد جلب کمک و ارتباط با خارج از کشور می کنند و جالب اینکه با وجود مدارک دولتی که دارم مسئله اهدا کلیه ام را فریبکاری می دانند.
پدر صبا صحبتهایش را به پایان رساند، نگاهم به صبا افتاد و احساس کردم هرآنچه را که پدرش برایم توضیح داده را متوجه شده، نگاه خیره اش به رو به رو را یکساعت قبل دیده بودم اما الان در نگاهش کمی تغییر می دیدم، نگاهش غمگین بود خیلی غمگین بود، گویی او هم تمامی دردی و رنج پدرش را لمس می کند احساس کردم او هم نگران است.
برای تخت نشینی صبا هنوز خیلی زود است، او باید بوزد و روح پدر و مارش را جلا بدهد، او باید خنکای نسیم زندگی خانواده اش باشد. برای صبا خیلی زود است که ساعتها در تخت بیماری بخوابد.
ارسال برای دوستان
آنطور که هفته نامه سیاحت و تجارت نوشته است؛ هواپیما درست از چند ده متری بالای سر گردشگران عبور میکند. همین ویژگی باعث شده که توریستهای زیادی به این ساحل که در جزایر آنتیل هلند در دریای کارائیب واقع شده وارد شوند.
اگرچه ویژگیهای این ساحل، بسیار جذاب است، اما نباید از تابلوهای «خطر مرگ» که در نقاط مختلف ساحل «ماهو» نصب شده غافل شد، زیرا باند فرودگاه بینالمللی «جولیانا» که در جوار ساحل بنا شده، فقط 2180 متر است و هواپیماها مجبور هستند برای برخاستن از آن بیشتر از حد به ساحل نزدیک شوند، بنابراین با پرواز هواپیما و صدای گوشخراش آن، بیباکترین گردشگر نیز به وحشت میافتد.
وارد هر اتاقی که میشوید، صحبت از یکی از همکارانتان است که نقل مجلس چند همکار دیگر شده و چند دقیقهای سرگرمشان میکند. به راهروها که میروید ماجرای همکار دیگری را میشنوید و با وارد شدن به سالن ناهارخوری، از خصوصیترین موضوعات زندگی رئیستان با خبر میشوید. برای شما که نه علاقهای به شنیدن این حرفها دارید و نه میلی به اظهارنظر در این بحثها، شنیدن بدگوییهای محل کار یک زنگ خطر بزرگ بهنظر میرسد. فکر میکنید که مبادا شما هم موضوع صحبت در یک اتاق دیگر باشید یا اینکه درد دلهایتان با همین همکارها اتاق به اتاق چرخیده باشد و بر سر زبانها افتاده باشد. شما از اینکه موضوع بدگوییهای محیط کار شوید نگرانید و وقتی میشنوید که کسی در موردتان حرف نادرستی زده است، میرنجید یا عصبانی میشوید اما اگر میخواهید امنیتتان را در چنین محیطی حفظ کنید، باید کمی آرامتر و دست به عصاتر حرکت کنید. ساختن با چنین همکارانی آسان نیست اما با پیروی از چند راهنمایی میتوانید دشواری کمتری در این مسیر داشته باشید.
شوخیهای دوستانه محیط کار را باید از این بدگوییها جدا کنید. شناختن این تفاوتها آسان نیست اما باید شما تفاوت بدگویی را با یک گفتوگو تشخیص دهید. گفتوگو یعنی یک مکالمه با چهارچوب مشخص و دوستانه که به شما در مورد همکارانتان اطلاعات میدهد. در این مکالمه کسی قصد حمله به دیگری را نداشته و قصد ندارد بهخاطر محکومکردن همکار دیگری در موردش با شما صحبت کند. این گفتوگو فقط شناخت بیشتری در مورد محل کارتان به شما میدهد و هیچ نشانی از تمسخر و بدگویی در آن پیدا نمیشود.
اما بدگویی زمانی سر و کلهاش پیدا میشود که قصد گوینده تخریب چهره فردی دیگر و به زبان آوردن ایرادهایش در مقابل دیگران باشد. شنیدن رازهای زندگی دیگران آن هم بدون تمایلشان را میتوانید در این گروه قرار داده و احتمال دهید که گاهی اوقات هم شما موضوع این صحبتهای ظاهرا دوستانه باشید.
اغلب حرف و حدیثهای محیط کار فقط یک بدگویی خندهدار است و هیچ اثری از کینه و جنگ در آن دیده نمیشود. برای خیلی از آدمها این یک تفریح ساده و راهی برای ایجاد صمیمیت در محیط خشک اداری است.
اگر شنیدید که موضوع این صحبتها شدهاید، به جای اینکه حالت دفاعی بهخودتان بگیرید و به همکارهای پرحرفتان واکنش نشان دهید، از کنارش بهعنوان یک شوخی بیمزه بگذرید و آن را جدی نگیرید. فکر نکنید که تنها کسی هستید که در معرض این حرف و حدیثها قرار دارد بلکه آن را بهعنوان یک جریان رایج در محیط کار بپذیرید و سعی کنید برخوردی منطقی و بزرگوارانه در موردش داشته باشید. شما نمیتوانید جلوی زبان دیگران را به سادگی بگیرید اما میتوانید به یک زبان دیگر برای شرکت در این بحثها تبدیل نشوید.
بهجای احساساتی شدن و نشان دادن واکنشهای حساب نشده، سعی کنید شایعهها و بدگوییها را با گفتن حقیقت خنثی کنید. باز هم تاکید میکنیم که واکنش هیجانی نشان ندهید و درصورتی که این حرف و حدیثها به گوشتان رسید با آرامش حقیقت را به زبان بیاورید.
از طرف دیگر اگر احساس میکنید که بدگوییهای محل کار، رابطه شما و یکی از همکارانتان را تیره و تار میکند، از کسی که به او اعتماد کامل دارید، در کمال آرامش حقیقت را بپرسید و از او بخواهید که این گفتوگو را پیش خود نگه دارد.
اگر شنیدید که صحبتهای نامربوطی در مورد شما شده، به جای برافروخته شدن حقیقت را در شرایطی مناسب به زبان بیاورید یا اینکه با رفتار خود نشان دهید که این حرفها بیپایه و اساس بوده است. خنثی کردن این بدگوییها کمی زمان میبرد، پس صبور باشید. تنها با رفتار درست در موقعیتهای دیگر است که میتوانید ثابت کنید حرف بدگوها بیاساس بوده و حق با شماست.
موضوع بحث را فراموش نکنید. بدگوییهای محیطهای کار معمولا 2 موضوع اصلی دارند. همکاران شما یا پشت سر یک همکار دیگر بحث میکنند یا در مورد تغییرات محیط کار شکوه و گلایه میکنند. اگر با گروه دوم روبهرو شدهاید، با صداقت، احتیاط و همدلی به همکارانتان پاسخ دهید. نگذارید همکارانشما متوجه دست به عصا بودنتان شوند اما با بیفکرانه پاسخ دادن، پلهای پشت سرتان را هم خراب نکنید و حرفهایی نزنید که چند وقت بعد برایتان دردسر شود.
برای بعضی آدمها بدگویی یک تفریح است. آنها فقط به علت لذتی که از این کار میبرند انجامش میدهند و هیچ وقت به عواقب این کار هم فکر نمیکنند. بعضیهای دیگر هم دوست دارند با این کار توجه دیگران را بهخودشان جلب کنند.
اگر با یک گروه از بدگوها روبهرو شدهاید، ببینید که چه چیز آنها را آزار میدهد و باعث گفتن این حرفها میشود. از آنها بپرسید که چرا این حرفها را به شما میگویند. آیا این تنها یک تفریح است یا یک تسویه حساب شخصی؟ اگر این شخص با حرفهایش قصد دارد آبروی یکی دیگر از همکارانتان را ببرد، به او بگویید که در مورد آن شخص فکر دیگری میکنید و بهتر است برای اطمینان از این صحبتها کمی بیشتر تحقیق کند. هراس از رسیدن این حرفها به گوش دیگران میتواند بدگوها را از این کارشان پشیمان کند.
بدگوها دوست دارند جلب توجه کنند. شما میتوانید آنها را به این آرزوی برسانید و به حرفهایشان گوش کنید. اما اظهارنظر در این مورد را فراموش کرده و سعی کنید با سکوت یا اصلاح برخی دروغهایشان، به آنها بفهمانید که به سادگی هر چیزی را باور نمیکنید و تنها با شنیدن چند جمله در مورد همکاران دیگرتان تغییر عقیده نمیدهید. اگر شما خودتان را تمام و کمال از این گفتوگوها جدا کنید، آسیب بیشتری خواهید دید؛ اعتماد همکارانتان به شما در این شرایط کمتر خواهد شد و از گروه دوستی آنها بیرون خواهید رفت. این موضوع را بیاهمیت ندانید، چراکه به محض جدا شدن از آنها به یکی از سوژههایشان برای بدگویی تبدیل خواهید شد. تنها کاری که برای به خطر نینداختن خود میتوانید انجام دهید، گفتن حرفهایی است که آسیبی به رابطه شما و دیگران نمیزنند و اگر هم بعدها مقابل افراد غایب گفته شوند، تاثیر منفی روی ارتباط شما نمیگذارند. البته با این نصایح عاقل مآبانه شما هم نظر همکار بدگویتان را نمیتوانید تغییر دهید اما میتوانید تا حدودی محدوده کاری خودتان را پاکسازی کنید و از شنیدن هر روزه این حرف و حدیثها نجات پیدا کنید.
اگر میبینید به یک محیط کاری پر از حرف و حدیث وارد شدهاید، باید کمی بیشتر مراقب حریم خصوصیتان باشید. مقابل این همکارهای بدگو، سفره دلتان را باز نکنید و زندگی خصوصیتان را افشا نکنید. خیلی هم مرموز نباشید و توجه دیگران را بهخود جلب نکنید بلکه از حقایقی که دوست ندارید سر زبان ها بیفتد، در مقابل همین هماتاقیهایی که به ظاهر صمیمی بهنظر میرسند هم چیزی نگویید.
Design By : Pichak |