سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























همسایه خورشید

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

ادامه مطلب...

نوشته شده در شنبه 92/1/31ساعت 8:14 عصر توسط الیاس پاکدل نظرات ( ) |

 

 

 

 

 

 


نوشته شده در دوشنبه 92/1/19ساعت 10:18 عصر توسط الیاس پاکدل نظرات ( ) |

مرد فقیرى بود که همسرش کره میساخت و

او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت.

آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى

 مى ساخت و مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر

مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید...

روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند !

هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره 900 گرم بود.

او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت :

 دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به

 من مى فروختى در حالى که وزن آن 900 گرم است.

مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:

ما که ترازویی نداریم. ما یک کیلو شکر از شما خریدیم

و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار میدادیم.

یقین داشته باش که به اندازه خودت برای تو اندازه مى گیریم!!!


سخن روز : چنان باش که بتوانی به هر کس بگویی مثل من رفتار کن !


نوشته شده در یکشنبه 92/1/18ساعت 2:32 عصر توسط الیاس پاکدل نظرات ( ) |

 بوی عید و... / بوی کنار هم بودن... / بوی لحظه های شکرگذاری

از خنده ی عزیزترین هایت که کنارت هستند... / لحظه ی سال

تحویل ست و شادی کنار عزیزترین هایت ... / و من .... /

پاهایم را سخت تر از همیشه می کشم روی زمین

/نفس هایم سخت شده اند/

مردمک چشم هایم هرطرف می لغزند اما سرگردان... /

دنبال گمشده هایی.../دنبال عزیزترین هایی/که نیستند.../

که رفته اند.../لحظه ی سال تحویل "مزار" هم حال و هوایی دارد/

وقتی تنها جایی که می توانی کنار عزیزترین هایت باشی/

همین جاست.../ آب را میریزم روی خانه ی ِ ابدی ِ پدر/

آب را می ریزم روی خانه ی ِ ابدی ِ مادر/

آب را میریزم روی خانه ی ِ ابدی ِ برادر/

خانه تکانی میکنم برایشان خانه های تنهایی ِ شان را /

می نشینم کنارشان/چشم هارا می بندم/

وسال تحویل می شود وقتی که من هم کنار عزیزترین هایم هستم... /

 اولین عید دیدنی مخصوص بزرگترهاست/ومن اینجا هستم/

کنار پدر و مادری که سهمم از آن ها/

سال هاست تنها عکس توی آلبوم / و /
 
خاطره ی دست های گرمشان/و/عطر ثانیه های کنار هم بودنمان ست/
 
سال هاست که خاطره های پاک من/ اینجا/گوشه ی مزار /
 
آرام آرام خوابیده اند / ومن هرسال سال تحویلم را با آن ها شریکم /
 
می آیم اینجا کنارشان تا تمام سالم کنارم باشند/
 
یادشان پشت و پناهم باشد/ تکه ی بزرگی از زندگی من اینجاست /
 
در این مزاری که خاکش پدر و مادرم _ هستی ام _ را /
 
در آغوش سرد خود گرفته... / می بینی
 
پدرم؟می بینی تاج سرم؟ /
 
 من هنوز رسم فرزندی راخوب به خاطر دارم...... /
 
حتی الان در ذهن خسته ام عیدی ام را از شما و مادر گرفته ام....../
 
این عیدی که از لای قرآن در خیالم میگیرم/
 
همه زندگی من تا سال آینده ست/
 
قرآنش دعای خیرتان است برایم تا سال بعد/
 
و عیدی اش هم روزی فرزند کوچکتان...
 
/عید دیدنی تمام شد...
 
/باز باید بروم / باز باید با این هیاهو یکی بشوم /
 
 یک خط دیگر میکشم روی روح خسته ام /
 
 به نشانه ی اضافه شدن بر سال های بی شما بودنم /
 

نوشته شده در جمعه 92/1/9ساعت 4:37 عصر توسط الیاس پاکدل نظرات ( ) |


Design By : Pichak