شنيدستم که مجنون دل افکار
چو شد از مردن ليلي خبر دار
گريبان چاک زد او تا به دامان
به سوي قبر ليلي شد شتابان
به هر سو ديده حسرت گشاده
يکي کودک بديد آنجا ستاده
سراغ قبر ليلي را از او جست!
پس آن کودک بحنديد و بدو گفت:
که اي مجنون تو را گر عشق بودي
ز من کي اين تمنا مي نمودي؟!
در اين صحرا به هر جانب تو رو کن...
ز هر خاکي کفي بر دار و بو کن...
ز هر خاکي که بوي عشق برخاست!
يقين کن تربت ليلي همان جاست!!!!
تقديم به همه ليلي و مجنون هاي گلم...