شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ دوسال پيش يه همسايه داشتيم، از بچگي که فوتبال بازي مي کرديم جلو درشون و وقتي که توپمون مي افتاد تو حياطشون زااااارت پاره مي کرد. عقده داشتم. پسرش داماد شده بود. عروسي هم خونه خودشون بود. قبل از اينکه بره دنبال عروس آرايشگاه، ماشينشو که سانتافه بادمجوني بود گذاشته بود دم در. من که ا ينو نشون کرده بودم،
رفتم موتور رفيقم رو گرفتم و طي يه عمليات از پيش تعيين شده يه کلاه کاسکت گذاشتم. رتم دم ماشينش روغن موتور سوخته (که رنگ ماشين رو به کل مي بره) ريختم رو ماشينش، همين!!... اما خداييش دست به گل هاش نزدم... پسر خوبيم نه؟
اين الان جدي بود؟! خاطرات خودتونه؟!
اندكي بعله .....
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top