پيام
+
اگر دري ميان ما بود
مي کوفتم
درهم مي کوفتم
اگر ميان ما ديوار بود
بالا مي رفتم پايين مي آمدم
فرو مي ريختم
اگر کوه بود ، دريا بود
پا مي گذاشتم
برنقشه ي جهان و
نقشه اي ديگر مي کشيدم
اما ميان ما هيچ نيست
هيچ
و تنها با هيچ
هيچ کاري نمي شود کرد

محمدمهدي .ر
91/2/14
ميراب عطش
عزيز دل .. ياد اين شعر افتادم که کوه ميندازم رو دوشم رخت هر جنگ و ميپوشم و غيره .. دي
همسايه خورشيد
قحط شعر بود علي جان ..:-))))
ميراب عطش
اصن به ما خوبي کردن نيومده بيا اين يه شعر ديگه .. کتو ميندازم رو دوشم شلوار بگي ميپوشم...توي دل غصه ندارم... من فقط سانديس مينوشم
همسايه خورشيد
علي جان دمت گرم اين شد يه چيزي دييييييييييييييي