سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























همسایه خورشید

 

در هفته نیروی انتظامی شاهد نمایش یک سریال پلیسی در شبکه اول سیما بودیم که می توانست یک تلاش موفق برای نزدیک شدن استانداردهای سینمای پلیسی و تریلرهای ایرانی به تریلرهای موفق اروپایی و آمریکایی باشد، اما متاسفانه برخی مسایل از جمله افراط در تصویرپردازی مثبت از پلیس ایرانی و اشتباهات فاحش و پیاپی در جای جای این سریال، باعث شد تمام هزینه ها و امکانات صرف شده برای چنین اثری تنها منجر به پرشدن کنداکاتور سیما شود و این مجموعه کوتاه نتواند برای مخاطب داخلی باورپذیری لازم را به همراه داشته باشد و همچنین موفق نشود چهره متفاوت و باورپذیری از پلیس ایران نیز نمایش دهد.

به گزارش آینده، در چند سال اخیر تلاش شده با ساخت تله فیلم هایی، چهره مقتدر و هوشمندی از پلیس کشور به نمایش درآید و با همین رویکرد، تعداد قابل توجهی از این فیلم های تلویزیونی ساخته شد. اما ساختار قریب به اتفاق این فیلم ها یا ضعیف بود و یا چیز تازه ای نداشت، اما در هر صورت در عمده موارد باورپذیر می نمود و کاراکترهای تعریف شده در سناریوها با پلیس ایران تا حدودی تطابق داشت و بنابر این انتظار این بود که با حفظ همین باورپذیری مخاطب، کیفیت آثار با بهره برداری از سخت افزار و امکانات پلیس افزایش یابد و البته پلیس ایران، نیروی رویین تن معرفی نشود.


به نظر می رسید با چنین رویکردی، سریال کوتاه «سقوط آزاد» ساخته شد و برای افزایش کیفیت چنین آثاری با هدف نمایش پلیس ایران به عنوان پلیسی هوشمند و مقتدر، سعی شد تیمی حرفه ای به دست حبیب الله کاسه ساز گرد هم آید که البته به نظر می رسید پلیس می توانست تهیه کننده های توانمندتری را انتخاب کند تا در نهایت اثر با کیفیت تری ساخته شود. کاسه ساز علیرضا امینی را که یک ملودرام ساز بود، برای کارگردانی این مجموعه در نظر گرفت و امینی بر روی طرحی که توسط نیروی انتظامی برای ساخت این سریال سفارش داده بود، سناریویی ناقص نوشت که هرچند تلاش شد در بالاترین سطح باشد، اما به عنوان یک نقطه ضعف در لیست کارگردانی دارنده دیپلم افتخار جشنواره فجر ثبت شد و جالب آنکه کارگردان در برنامه پارک ملت با انداختن ضعف ها به گردن فیلمنامه نویس و طراح فیلم، درپی شانه خالی کردن از ضعف ها برآمد.


حامد بهداد به عنوان نقش اول در جایگاه یک سرگرد پلیس با بازی اش که تقریباً در تمامی آثار به جز شبانه روز یک دست بوده و چهره ای عصبی را به نمایش می گذارد، نخستین انتخاب اشتباه بود و بازی ضعیف بهداد در نقش پلیس حتی مورد اعتراف بسیاری از هواداران این بازیگر نیز قرار گرفت و متاسفانه بهداد نتوانست از عهده نمایش یک پلیس برآید و آنچنان تصنعی مقابل دوربین ظاهر شد که یک پلیس مقتدر را طوری نمایش گذاشت که حتی در منزل با دخترش نیز با تحکم و دستوری همچون یک سرباز صفر برخورد می کند و یا پس از مرگ همکارش (پورسرخ)، با عصبانیت بالای سر پیکرش دستور می دهد بلند شود که اصلاً تداعی کننده ناباوری پیرامون مرگ یک همکار نیست. از آن بدتر لهجه بهداد بود که برخی اوقات به کلی فراموش می شد و برخی اوقات به اوج می رسید و بیننده در می ماند که بالاخره جناب سرگرد لهجه دارد یا ندارد.


پوریا پورسرخ به عنوان بازیگر نقش مکمل مرد نیز همچون دیگر نقش آفرینی هایش که بیشتر متوجه چهره و اندامش است، توانست در حد و اندازه نقش آفرینی های پیشینش ظاهر شود و بیش از این از پورسرخ انتظار نمی رفت و همین طور روناک یونسی به عنوان نقش بد داستان نیز در سطح پورسرخ بود و درباره الهام حمیدی نیز صحبت نکنیم بهتر است. دیگر بازیگران نیز که در حاشیه این چهار تن بودند اصلاً جای طرح ندارند. بازیهای تصنعی این بازیگران تا حدی بود که حتی مجرم (روناک یونسی) که به نظر می رسید چهره و فیزیکش بی تاثیر در انتخابش برای نقش آفرینی نبوده، نتوانست این باور را به وجود آورد که چنین زن خطرناک و تروریستی وجود داشته باشد، چرا که چنین اشخاصی عمدتاً به دوران منافقین بازمی گشتند که خوشبختانه ریشه آن تیپ اشخاص از داخل ایران کنده شده است. با این حساب نه پلیس با موهای ژل زده قابل هضم بود و نه خانم مجرم جان سخت که پس از انفجار قایقش در خلیج فارس، با شنا به ساحل می رسد و جنگ با پلیس را ادامه می دهد و پس از مرگ با نارنجک جنگی، تنها از بینی اش خون آمده است!


نکته دیگر این بود که بیننده عام با مشاهده رفتارهای تروریستی این گروه، برایش این پرسش مطرح بود که چگونه چنین رفتارهایی در سطح فعالیت یک سرگرد پلیس طبقه بندی می شود، در صورتی که اصلاً چنین سطح فعالیت های تروریستی در سطح رده های پلیس نیست و قطعاً در رده نهادهای امنیتی طبقه بندی می شود و چنین سطح اتفاقاتی همچون برنامه ریزی برای عملیات های تروریستی در یک اجلاس توسط نهادهای امنیتی مربوطه مورد پیگیری قرار می گیرد؛ نه یک واحد و دو افسر پلیس که قرار است نقش دو پلیس  سریال آلمانی «هشدار برای کبری یازده» را با نسخه ایرانی به نمایش بگذارند و بیننده شاخ در می آورد که چگونه همه دست روی دست گذاشته اند و امور سپرده شده به دو افسر که با شلیک 4 یا 5 تیر، کل یک تیم تروریستی را می کشند و البته این پرسش طرح می شود که اگر کشتن تروریست ها به همین راحتی است، پس این همه تیم عملیات پلیس برای چه راهی لوکیشن ها می شوند.


با این اوصاف، شباهت هشدار برای کبری یازده با سقوط آزاد در باورناپذیری هر دو پلیس است که سوپرمن بوده و هیچ گاه قابل توقف نبوده و هیچ مجرمی نمی تواند از دستشان بگریزد. اما تفاوت این دو سریال آلمانی و ایرانی، جلوه های ویژه خنده دارش است. وقتی تهیه کننده حاضر نیست چند میلیون تومان هزینه کند و اجازه دهد در درگیری ها درهای چند ماشین شاسی بلند پلیس له شود و در درگیری های سنگین تنها شیشه یک خودرو خرد می شود و کلوزآپ گرفته می شود تا مشخص نشود که این همه تیراندازی خسارتی جز یک شیشه جلو نداشته و یا در صحنه ای دیگر یک خودرو اسقاطی آتش زده می شود، چگونه می توان ادعا کرد شبیه هشدار برای کبری یازده که در هر قسمت آن ده ها دستگاه از گران ترین خودروها له شده و یا منهدم می گردد، ساخته شده است.


البته اینها در مقابل ضعف های داستانی این کپی برداری خنده دار و نه چندان حرفه ای از تریلرهای پلیسی آلمانی، هیچ بود. هیچ کس متوجه نشد، وقتی 43 ثانیه مانده به انفجار مرکز همایش های کیش، سرگرد به عنوان سوپرمن داستان متوجه این بمب که علی الظاهر دو عدد پیک نیک(!) است می شود، چگونه پس از شلیک چند تیر میان چهار مرد غول پیکر و دو نیروی پلیس، بمب خنثی می شود و یا اصلاً سر چهار تروریست چه می آید و علی الظاهر کلاً یکباره فیلم قطع شده و با صحنه ای ادامه پیدا می کند که بهداد از ساختمان بمب گذاری شده خارج می شود و به کرات از این اتفاقات رخ می دهد که شاید به پای سفارشی بودن کار و عدم سمبل کاری گروه کارگردانی نوشته شود.


نکته جالب توجه در صحنه فینال سریال که در مجتمع تجاری میلاد نور در شهرک غرب ساخته شده بود، تیراندازی های دو قهرمان فیلم پوریا پورسرخ و حامد بهداد است که در عملیاتی محیرالعقول موفق به کم کردن روی آرنولد و رمبو و مامور دوصفرهفت شده و با هر شلیکی با زدن دقیقا بین دو ابروی تروریستها در گلوله بیت المال صرفه جویی می کنند؛ بویژه در صحنه ای که پلیس قهرمان با استفاده از آیینه بدون آنکه طرف مقابل خود را بیند، آن هم در فضای دشوار مثل راه پله و از پایین به بالا، تنها با یک تیر وسط پیشانی طرف را نشانه رفته و وی را می کشد. برخی معتقدند این هنرنمایی بی سابقه در هیچ فیلم و سریال اکشن و اغراق آمیز دیگری تاکنون استفاده نشده بوده و باید در کتابهای رکورهای گینس ثبت شود.

یکی از باورپذیرترین سریال چند سال اخیر تلویزیون، سریال ایتالیایی «گروه پلیس» است که هم پلیس می مرد، هم خطا مرتکب می شود و هم مجرم فرار می کند، اما در عین حال یک پلیس مقتدر و با احساس نمایش داده می شود و پیش از آن نیز «ناوارو» با آنکه یک تریلر نبود، اما با همان رویکرد «گروه پلیس»، چهره خوبی از پلیس فرانسه به نمایش گذاشته بود؛ رویکردی که کاش مورد توجه قرار می گرفت و با این اوصاف در صورتی که پلیس به سمت بهره گیری از کارگردان هایی باشد که استعداد ساخت تریلرهای جدی تر و خوش ساخت تر داشته باشند، می توان امیدوار بود در آینده آثاری در رسانه ملی و حتی در سطح سینما به نمایش درآید که هم نظر پلیس تامین شود و هم بیننده از تماشایش احساس رضایت همراه با باور را داشته باشد و پلیسی را مشاهده نکند که در خیابان ما به ازایش را نمی تواند ببیند.

با این اوصاف نمایش پلیس متخلف و مجرم در چنین فیلم هایی و قدسی و شکست ناپذیر جلوه دادن پلیس اقدامی است که باید در چنین محصولات سفارشی، نیروی انتظامی بر آن اصرار نداشته باشد و نمایشش را نیز وهن پلیس تلقی نکند، چرا که وقتی فرمانده نیروی انتظامی از اخراج 1500 نیروی متخلف پلیس سخن می گوید، یعنی تخلف پلیس همچون دیگر اشخاص و مشاغل که معصوم نیستند، ممکن و صادق است و فوق العاده محدود نیز نیست و از این حیث نباید نمایشش را وهن پلیس شمرد و مقابل رویکردی که یک یا چند نیروی پلیس یا ضابط را عاشق یک متهم یا متخلف به هر نحو و یا دارای رفتار نه چندان مناسب است، هم باید ایستاد، چرا که آن هم تصویر باورناپذیری از آب در می آید.

 

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/7/28ساعت 4:40 عصر توسط الیاس پاکدل نظرات ( ) |


Design By : Pichak