همسایه خورشید
بغض غریبی راه گلوم را بسته ودارم خفه میشم ..چقدر سخته بخوای راست قامت بمونی .وقتی تکیه گاهی. اما شدت ضربات جور زمانه بحدی سهمگینه که در خفا از درد بخودت می پیچی .ولی در ظاهر لبخند میزنی ...خدایا کرمت را شکر ..من از تو فقط شانه ای برای ترکاندن بغض تنهائیم خواستم ..همین هم مقدور نیست .دلم داره میترکه .از شدت بغض نفسم بند اومده .ولی حتی تو تنهائیم و اینجا هم نمیتونم خودم را خالی کنم ...خدایااااا پس کجائیییییییی....../تنهایم بی کس بی سامان ای داد/سرگردان یه هوا بغض نفس گیر راه حنجرم رو بسته بی صدا موندم و تنها بی صدا موندم و خسته زیر رگبار غریبی تو خیابونای این شهر داره پرسه میزنه دل تلخه این روزا مثه زهر گریه های گاه و بیگاه می شینه بازم سر راه تا به گریه می رسم من گریه تبدیل میشه به آه ه ه ه ه ه ه ه آخ چقدر اینجا غریبم میرسه پشت سر هم قطره قطره چیکه نم نم روزای سرد پر از غم می رم از خدا بپرسم چی می خواد بیاد به روزم چه گناهی کرده بودم که همش دارم می سوزم نالان .پریشان فریاد.مددی رسان ایخدا 
| Design By : Pichak |
