سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























همسایه خورشید

بی تو طوفان زده ی دشت جنونم

سیده افتاده به خونم

تو چسان می گذری

غافل از اندوه درونم

بی من از کوچه گذز کردی و رفتی

بی من از شهر سفر کردی و رفتی

قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

تا خم کوچه به دنبال تو رقصید نگاهم

تو ندیدی

نگرت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

چون در خانه ببستم

دگر از پای نشستم

گوییا زلزله آمد

گوییا خانه فرو ریخت سر من

بی تو من در همه ی شهر غریبم

جز تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی

بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی

تو همه بودی و نبودی

تو همه شعر و سرودی

چه گریزی زدر من

که زکویت نگریزم

گر بمیرم زغم دل

با تو هرگر نستیزم

من و یک لحظه جدایی

نتوانم ، نتوانم

بی تو من زنده نمانم

بی تو من زنده نمانم


نوشته شده در یکشنبه 91/1/27ساعت 3:37 عصر توسط الیاس پاکدل نظرات ( ) |


Design By : Pichak