سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























همسایه خورشید

سلام.لب جدول خیابون نشسته بودم داشتم با گوشیم بازی میکردم

که یکدفعه سنگینی یک دست را روی شانه هام احساس کردم

.برگشتم نگاه کردم دیدم یک پیرمرد زائر که میخواست از لبه جدول بره پائین

دستش را گذاشت روی شانه من و داره میره ..قابل تصور نیست براتون که بگم چه لذتی بردم

از این حرکت پیرمرد بطوریکه برگشتم و دستش را بوسیدم .آخه میدونید بعداز مرگ بابا همیشه

بوسیدن دست یک پیرمرد برام آرزو شده.:-((



نوشته شده در پنج شنبه 91/3/11ساعت 9:14 عصر توسط الیاس پاکدل نظرات ( ) |


Design By : Pichak