سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























همسایه خورشید

میدانیـــ ؟؟

بارانــ که می بارد صدای پای عشق را می توان شنید..

بارانــ که می بارد صدای پای تولد را می توان شنید..

بارانــ که می بارد صدای پای آب شدن یخ قلب ها را می توان شنید..

بارانــ که می بارد صدای پای اجابت را می توان شنید..

بارانــ که می بارد صدای پای زندگی را می توان شنید..

و صدای پای رویش را....

.

.

نمیدانم چه شد باران گرفت..

ایستاده بودم..

محکم و صبور..

خسته از زمانه..

مقابل باب الجواد..

و منتظر..

اما به ناگاه...

دلمــ لرزید..

بارانــ بارید..

باران چشمهایم..

و من شنیدم..

صدای رد پای عشق را..

صدای رد پای تولد را..

صدای رد پای شروعی دوباره را..

صدای رد پای محبت را..

و صدای رد پای سبز شدن را..

و او مرا می نگریست...

نگاهی سرشار از عشق و محبت..

و من در زیر بارش نور خورشید

جوانه زدم..

.

.

میدانیـــ ؟؟

همسایه ی کشتی نجات بخشمان که باشی..

همه زندگیت در مقابل باب الجواد خلاصه می گردد..

میدانیـــ ؟؟

عاشق که باشی

بی اختیار چشمهایت شروع به باریدن می کنند..

میدانیـــ ؟؟

عشق سن و سال نمی خواهد..

آخر میدانیـــ چرا ؟؟

دوست داشتن

نه " از کِی " می شناسد

نه " تا " می شناسد

و نه " چرا "....

کافیست دلت را خانه محبت کنی..

آن زمان است که بارش بارانــ چشمهایت،زندگی می بخشد..

و حالا باب الجواد پُر شده از عطر وجود

تو

ت


نوشته شده در چهارشنبه 91/12/23ساعت 10:1 عصر توسط الیاس پاکدل نظرات ( ) |


Design By : Pichak